به گزارش سلام لردگان، پس از ديدار رهبر انقلاب با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي پاي سخنان مهندس محسن چينيفروشان نشستيم. رئيس پيشين کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان که در کارنامهي خود توليد پروژههايي ازجمله عروسکهاي «دارا و سارا» را دارد، خاطرات و تأملات جالبي از نگاه فرهنگي رهبر انقلاب دارد. با چينيفروشان پيش از اين هم درخصوص کتابخانهي شخصي حضرت آيتالله خامنهاي سخن گفته بوديم.
مطرح شدن بحث تهاجم فرهنگي توسط رهبر انقلاب اسلامي ناشي از دو چيز بوده است؛ يکي اهميت مسألهي فرهنگ؛ يعني اينکه مبنا و زيربناي همه فعاليتها و برنامهها بايد بحث فرهنگي به صورت مستقيم يا غيرمستقيم (پيوست فرهنگي) باشد. نکتهي دوم اينکه مردم ما با فرهنگ خودشان که فرهنگ مذهبي است بزرگ شدهاند. لذا مسألهي اصلي مسألهي فرهنگ است. در همين سخنان اخير هم شاهنکتهي صحبت ايشان اين بود که «فرهنگ در حاشيه نيست، در حاشيه اقتصاد و سياست نيست، بلکه اقتصاد و سياست هستند که در حاشيه فرهنگ هستند.»
لذا آن زمان ايشان اين دغدغهي خاطر را پيدا کردند که به فرهنگ توجه لازم نميشود و ما فضاهاي فرهنگيمان و مخصوصاً مسئولين و نهادهاي فرهنگي در مقابل هجوم فرهنگي غرب و هجوم فرهنگي جهانيسازي حالتي انفعالي دارند. به همين دليل ايشان بحث تهاجم فرهنگي را مطرح کردند. منتها پس از يک مدتي حس شد اين مسأله براي مسئولين و براي دستگاههاي فرهنگي خيلي جا نيفتاده است که ايشان تعبير «شبيخون فرهنگي» را بهکار بردند که يک پله بالاتر از تهاجم فرهنگي است. اين موضوع به اين معنا بود که دربارهي اين مسأله غفلت وجود داشته است. شبيخون را زماني به کار ميبرند که اين طرف خواب است و طرف مقابل حملهي غافلگيرکننده ميکند.
اما باز هم مسأله خيلي روشن نشد و يا آن انتطاري که ميرفت اتفاق نيفتاد. ايشان در مرحلهي بعدي «ناتوي فرنگي» را مطرح کردند؛ يعني بحث تسخير همهي قلمروهاي فرهنگي در يک کشور. بحث جهانيسازي اين است که تسلط يک فکر و يک انديشه بر همهي دنيا؛ ابزارش هم رسانهها هستند. اين اصطلاح يعني دشمن از همهي عوامل تسلطش استفاده ميکند.
از تهاجم فرهنگي تا ناتوي فرهنگي
من جملهاي را مستقيماً از ايشان شنيدم که فرمودند: «من وقتي تهاجم فرهنگي را مطرح کردم، فکر ميکردم که مسأله روشن است و معنياش معلوم است. بعد که شبيخون فرهنگي را مطرح کردم باز همينطور. ولي به نظرم رسيد نه، تازه من بايد تعريف کنم تهاجم فرهنگي يعني چه؟ شبيخون فرهنگي يعني چه؟» و بعد شروع کردند به توضيح دادن که مقصود من از تهاجم فرهنگي و شبيخون فرهنگي چيست و مقصود من از ناتوي فرهنگي چيست. اين جلسه ايشان بحث را بازتر کردند. در حقيقت باز اين دغدغه سرجاي خودش است. گويا آن انتظار و اتفاقي که بايد بيفتد نيفتاده و لذا مشخصتر به مصاديق اشاره ميکنند.
حضرت آقا وقتي در مورد مسائل سياسي، اقتصادي و جاري صحبت ميکنند، خيلي وارد جزئيات نميشوند. معمولاً خطوط قرمز، رهنمودها و راهنماييها و پيشنهادهاي اساسي را مطرح ميکنند ولي در مورد فرهنگ مخصوصاً در اين جلسهي اخير شوراي عالي انقلاب فرهنگي وارد جزئيات شدند و مصاديق را مثال زدند. اين مثالهاي روشن نشان از تسلط ايشان به اين مسائل فرهنگي است که از قديم بوده و آشنايي وسيعي که ايشان نسبت به سينما، کتاب، تئاتر و... دارند.
ايشان در اين جلسه در مورد عروسکها مثال زدند. الان طبق آمار، بيش از ??، ?? درصد فروش عروسکها مربوط به عروسکهاي باربري و بَتمن و... است در حالي که عروسکهاي ايراني کمتر فروش دارند. يادم هست زماني که در کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان بودم و عروسکهاي دارا و سارا توليد شد، در جلسهاي اين عروسکها به حضرت آقا عرضه شد و ايشان آنها را با لباسهاي مختلف ديدند. بنده و چند نفر از دوستان فرهنگي هم در جلسه بوديم. ايشان تعبير مهمي را به کار بردند که اگر به آن توجه ميشد شايد اکنون شرايط ديگري داشتيم. تعبير ايشان اين بود: «آن توليد فرهنگ که من ميگويم يعني همين عروسکها» بعد هم خيلي تأييد و تشويق کردند که اين کار را ادامه دهيد. بعد اشاره فرمودند که جاهايي مثل صدا و سيما و مطبوعات به اين امر کمک کنند تا اين عروسکها جا بيفتد که متأسفانه اين اتفاق نيفتاد.
زندگي روزمرهي مردم با ??? کلمه
بايد يک بررسي در جامعه ما بشود. مثلاً مردم ما با چند واژه صحبت ميکنند؟ من تصورم اين است که کمتر از هزار واژهي مستعمل داريم. مردم ما هماکنون با ???، ??? واژه در زندگي روزمره صحبت ميکنند. خيلي از واژههاي ساده و قشنگي که وجود دارد در ادبيات مردم تقريباً فراموش شده و يا استفاده نميشود. ديگر در گفتوگوهاي مردم خبري از شعر خواندن و ضربالمثل زدن نيست. تابلوهاي سر در مغازهها را نگاه کنيد. بازار واژههاي انگليسي شده است؛ در حالي که قانوناً ممنوع است.
مدارس ما آموزش زبان دوم (انگليسي) را در دبستان و قبل از دبستان شروع کردند. در حالي که يک بررسي در جاهاي مختلف شد و نشان داد که آموزش زبان انگليسي، فرانسوي و آلماني که الفبايش متفاوت با الفباي ماست، به يادگيري و آموزش زبان فارسي و ادبيات خود ما لطمه وارد ميکند. اينها تا يک زماني مثلاً تا پايان دورهي دبستان زبان فارسي را خوب ياد بگيرند و با نمک و شيرينيهاي اين زبان آشنا شوند و بعد بهطور طبيعي و به صورت درست زبان انگليسي را ياد بگيرند که الان زبان بينالمللي است. حتي در کشورهاي اروپايي که زبان دوم الزامي است، زبان دومشان، زباني است که با الفبايشان همخواني دارد. از چپ به راست مينويسند، الفباي يکساني دارند، واژههايش هم خيلي نزديک به هم است و فقط لهجه يا تلفظش است که تغيير ميکند. اين مبنا يک مبنا است ولي شرايط متفاوتي دارد و بچهها به راحتي ميتوانند يکي دو زبان ياد بگيرند. ما هم اگر بخواهيم اينطور فکر کنيم بايد برويم سراغ زبانهايي که الفباي يکساني با الفباي ما دارند؛ يعني مثلاً از راست به چپ نوشته ميشوند و واژههاي يکساني دارند.
اين سه عامل مهم
نکتهي مهم ديگر اينکه همهي اين اتفاقات در عرصهي فرهنگ نميافتد مگر اينکه سه عامل زير وجود داشته باشد. اولين عامل وجود آدم فرهنگي است؛ تا آدم فرهنگي نباشد کار فرهنگي نميشود. آدم فرهنگي مقصودم نويسنده است، شاعر است، هنرمند است؛ کسي که کار فرهنگي ميتواند انجام دهد. اين آدمها باشند تا توليد فرهنگي بکنند و بعد هم روي آن بشود کار انجام داد. اينجاست که شوراي عالي انقلاب فرهنگي بايد راجع به اين آدمهاي فرهنگي برنامهريزي و فکر داشته باشد. اينجاست «حمايت» معنا پيدا ميکند. يک نويسنده و يک هنرمند اين همه دغدغهي معيشت نداشته باشد. مگر ما چقدر از اين آدمها داريم؟ شايد در کل کشور کساني که اهل قلم و اهل نوشتن و نقاشي و سينما و تئائر باشند، تعداد زيادي نباشد. بنابراين شوراي انقلاب فرهنگي براي حمايت از اينها بايد فکر کند و اجرا کند.
نکتهي دوم با توليد فرهنگي معنا پيدا ميکند. يعني تا يک کتاب و يا فيلم و يا موسيقي خوب نباشد که کار فرهنگي معنا ندارد، بلکه فقط ميشود يک شعار و صحبتهاي کلي. اينجاست که حمايت از نوع ديگري مطرح ميشود. علاوه بر حمايت از مولدين فرهنگ، حمايت از توليدات فرهنگي بايد بشود.
سومين نکته فراهمشدن يک بستر مناسب و امن فرهنگي است تا کار فرهنگي خودش را عرضه کند و تبديل به جريانهاي فرهنگي شود؛ چراکه جريانهاي فرهنگي هستند که اثرگذارند. بعضي وقتها يک فيلم سينمايي ميتواند يک جريان ايجاد کند، يک عروسک ميتواند يک جريان ايجاد کند، يک موسيقي ميتواند يک جريان ايجاد کند. همهي اين عوامل بايد جمع شوند تا يک اتفاق بزرگ فرهنگي ايحاد شود.
برخورد حکيمانه يعني برخورد بدون افراط و تفريط
نکتهي ديگر دربارهي سخنان رهبر انقلاب تأکيد ايشان بر روي «برخورد حکيمانه» است. گفتند که مقصود ما اين نيست که کل فرهنگ غرب را رد کنيم يا کلاً قبول کنيم، بلکه بعضي جاها را ممکن است قبول کنيم و بعضي جاها را ممکن است رد کنيم. اين سخن در واقع يک رهنمود کلي است. ما الان دو نگاه افراطي و تفريطي در جامعه داريم. بعضيها معتقدند اصلاً فرهنگ غرب را کلاً بگذاريم کنار؛ به دليل اينکه اين فرهنگ ناشي از روحيهي سلطهجويانه بر همهي کشورهاست. بنابراين همهي ابزاري که وجود دارد مروج همان فرهنگ خواهد بود يا بهطور ناخودآگاه تأثير خواهد گذاشت. اين برخورد افراطي است. يک برخورد تفريطي داريم که نوعي انفعال است. اينکه هر چيزي هم از آن طرف ميرسد چون حاصل انديشههاي انساني است پس مورد پذيرش است و ما بايد قبول کنيم. آن چيزي که اوجش در آدمهاي غربزدهاي مثل تقيزاده بود و البته هنوز هم در جامعه ما وجود دارد.
به نظرم منظور آقا از برخورد حکيمانه يعني نه افراط و نه تفريط. بايد حکيمانه برخورد کرد و انتخاب آگاهانه و متناسب با شرايط داشت. چون فرهنگ چيزي نيست که در يک جايي محبوس شود بلکه سيال است. مسائل فرهنگي از هر نقطهاي به هر نقطهي جهان حرکت ميکند. مثلاً ورزشهاي رزمي از شرق آسيا آمده است. ورزشهاي رزمي که ميآيد با خودش فرهنگ خودش را نيز ميآورد. رزميکارهاي ايراني وقتي به هم سلام ميگويند به روش آنها سلام ميگويند. در حالي که در فرهنگ ما نبوده و ما طور ديگري سلام و احترام ميگذاريم. من نميگويم خوب يا بد! ممکن است خوب باشد چون در آنها احترام وجود دارد يعني همان ارزشي که ما هم داريم. ولي در صورتي ميتوانيم با اين پديدهي ورزشهاي رزمي درست برخورد کنيم که آن را و مسائل فرهنگياش را بشناسيم که در کجا متولد شده و چطور منتقل ميشود؟ آيا در حال انتقال يک فرهنگ است، يا فقط يک ورزش و سرگرمي است؟
بنابراين شناخت شرايط اجتماعي و فرهنگي پديدههاي فرهنگي و مباني نظرياش موجب ميشود ما انتخاب حکيمانه داشته باشيم. مطلب دوم اين است که ما با مباني محکمي که از دين و فرهنگ چندهزار سالهمان داريم، قدرت انتقال مفاهيم فرهنگي را در سطح زياد و مهمي داريم. همين اتفاقي که الان در دنيا افتاده، يعني جمهوري اسلامي ايران الان حرفهايش در همه جاي دنيا وجود دارد. رسانهها کمک کرده، بالاخره ما حرفي براي گفتن داشتيم منتقلش کنيم. اگر حرفي نداشتيم هرچقدر هم رسانه باشد فايده نخواهد داشت.
سه پيشنهاد اجرايي
اطاعت رهبري به معناي تأييد گفتهها يا بازگويي سخنان ايشان نيست. اطاعت از رهبري يعني اينکه برسيم به يک برنامهي عملي و اجرايي که قابل ارزشيابي باشد. ضمن عرض ارادت به اعضاي شوراي انقلاب فرهنگي -که همهي اين بزرگوارن از سرمايههاي مملکت هستند- پيشنهاد دارم که يک گروه ارزشيابي نسبت به فعاليتهاي فرهنگي کشور، نهادها، مؤسسات فرهنگي با بودجههايي که دارند و حتي آدمهاي فرهنگي مؤثر در سطح ملي تشکيل شود تا از فعاليتهاي فرهنگي در کشور برآوردي داشته باشند که به شکل يک ارزشيابي دائم و مداوم در شورا براي تصميمات بعديشان عرضه شود.
دوم اينکه در جلسات شورا، مصاديق فرهنگي و موضوعات به صورت مستقل مطرح شود. مثلاً سينما در چند جلسه بحث شود. اين سينماها وضعيتش چطور است، قبلش چگونه بود و آيندهاش چگونه است؟ بحث کتاب و ... صاحبنظران را هم دعوت کنند و نظر بگيرند و در کميسيون مطرح کنند.
نکتهي سوم اينکه در شوراي عالي انقلاب فرهنگي جاي بحث مربوط به کودکان و نوجوانان خالي است و حتي فکر کنم از اعضا کسي نباشد که در اين زمينه تخصص داشته باشد. منهاي اين قضيه، شايد لازم باشد کميسيوني در اين خصوص تشکيل شود.
منبع: khamenei.ir
انتهاي پيام/